بعد از مدت ها دست به قلم شدم که شاید با کوچک تر شدن این قلم ، کوتاهی من وامثال من کمتر بشه .
شاید با جنب و جوش قلم بر روی صفحه ی سفید کاغذ بتونم
حداقل صفحه ی سیاه روزگاه را سفید تر کنم
شاید در پیچ و خم این موضوع ، تونل هایی زده بشه
برای گریز از این تضاد
تضادی بین ما و شما
و این شما چقدر غریبه است در ما...
اصلا بی خیال
خیلی سخت شد حرفام
فکر میکنم قلمم به لکنت افتاده !
راحت تر بگم
چه میزان با کلمه ی شهید ملموسید ؟
شهد قاب نیست که هر وقت دلمون خواست به یک جا بندش کنیم
میدونید چرا میگنم شهید قاب نیست ؟
چون که وقتی قابشون می کنیم محدود میشن به دیده شدن نه شناخته شدن !
شهید صفحه سفید خاطراته که بعضی از ما طوری سیاهش کردن
که امروز من جوون به جای افتخار کردن به این عزیزان
از این جمله استفاده میکنم : کسی مجبورشون نکرد برند جنگ
زیاد دوست ندارم حرف بزنم
دوس دارم خودتون قلم قضاوت به دست بگیرید
ما بقی با شما ....
1394
کلمات کلیدی:
بنام خدا
زندگی پر از هجوم سکوت هایی است که خاموش می شوند
زندگی معمایی است با معادلات خاموش و تضادی است
در لابه لای سوسوی بودن هایمان
و این زندگی می شود خاطره ای برای من و تو
در یک جای دیگر بی آنکه معادله ای باشد
برای حل کردن ...
زندگی به دستان تو گره خورده است
و تو می توانی هرجوری که میخواهی
زندگی را ببافی ...
اینکه میخواهی زندگی را آسمانی ببافی یا زمینی
تنها به انتخاب تو بستگی دارد...
بستگی دارد که از زندگی یک روح بسازی
برای پرواز کردن و یا یک جسم برای زمین گیر شدن...
زندگی تزاحم بین دو حکم است
و تو مختاری برای انتخابش...
زندگی یعنی کامل شدن
با انتخاب های صحیح...
94/06/17
کلمات کلیدی: