بعد از مدت ها دست به قلم شدم که شاید با کوچک تر شدن این قلم ، کوتاهی من وامثال من کمتر بشه .
شاید با جنب و جوش قلم بر روی صفحه ی سفید کاغذ بتونم
حداقل صفحه ی سیاه روزگاه را سفید تر کنم
شاید در پیچ و خم این موضوع ، تونل هایی زده بشه
برای گریز از این تضاد
تضادی بین ما و شما
و این شما چقدر غریبه است در ما...
اصلا بی خیال
خیلی سخت شد حرفام
فکر میکنم قلمم به لکنت افتاده !
راحت تر بگم
چه میزان با کلمه ی شهید ملموسید ؟
شهد قاب نیست که هر وقت دلمون خواست به یک جا بندش کنیم
میدونید چرا میگنم شهید قاب نیست ؟
چون که وقتی قابشون می کنیم محدود میشن به دیده شدن نه شناخته شدن !
شهید صفحه سفید خاطراته که بعضی از ما طوری سیاهش کردن
که امروز من جوون به جای افتخار کردن به این عزیزان
از این جمله استفاده میکنم : کسی مجبورشون نکرد برند جنگ
زیاد دوست ندارم حرف بزنم
دوس دارم خودتون قلم قضاوت به دست بگیرید
ما بقی با شما ....
1394
کلمات کلیدی: